كارل ماركس.بنيانگذار نظريه ي ماركسيسم.گفته اند بشر در ابتدا زندگي اشتراكي داشته و در ان زمان اساسا ديني وجود نداشته بعلل خاصي مالكيت پيدا شده جامعه ي طبقاتي بوجود امده فئوداليسم و كاپيتاليسم پيدا شده و طبقه ي حاكم بوجود امده و طبقه ي محكوم و مظلوم و رنجبر و طبقه ي حاكم براي انكه منافع خود را حفظ كند دين را اختراع نمودند!!!تا طبقه ي مظلوم كارگر در مقابل انها قيام نكنند و صاحبان فرضيه هاي ديگر گفته اند علم چاره كننده ي دين است اگر علم بياييد دين از ميان ميرود.در جواب گوئيم در تاريخ بشريت ثابت شده كه دين از مالكيت قديمتر بوده و در دوران اشتراكي هم دين بوده و قبل از پيدايش جامعه هاي طبقاتي دين بوده و خداپرستي وجود داشنه وتاريخ نشان ميدهد كه دينداري در بين مردم ضعيف بيشتر وجود داشته و رهبران ديني مانند ابراهيم خليل و موسي و عيسي و ديگران از طبقات ضعيف بوده اند ودر مقابل قوم حاكم و نمرود وفرعونيان ايستادگي كرده و مبارزه نموده اند و جواب ديگر انكه پيغمبر اسلام را چه كساني حمايت كردند ثروتمندان و متنفذين و اشراف بودند كه حامي پيغمبر شدند يا طبقه ي ضعيف و حال انكه پيغمبر بر عليه طبقه حاكم و ثروتمندان قيام نمودند كه با ابوسفيان و ابوجهل و وليدبن مغيره كه همه از گردن كلفتهاي عربستان بودند مبارزه كرد و انهايي كه نامشان به نيكي و دينداري در تاريخ ثبت شده مانند سلمان فارسي و ابوذر و عبداله بن مسعود و نظاير انها از طبقات ضعيف بوده اند بنابراين تمام فرضيه هاي دشمنان دين باطل و مخالفت با وجدان و عقل است و جواب ديگرانكه اسلام تمام جامعه را دعوت به علم نموده و فضيلت انسان را به علم دانسته و فرموده است :اطلبو العلم من المهد الي اللحد و فرموده است كمال انسان در دين است و كمال دين در علم است چگونه علم ضد دين است كه اگر علم امد دين از بين برود. و در پايان بايد به جد گفت :(عقيده بخدا پرستي و دين فطرت اوليه ي بشر است).
نظرات شما عزیزان:
|