سردار خودش می رود و وارد اتاق که می شود، فائزه باز شلوغ می کند که می دانید چه کسی را گرفته اید؟! می دهم همه ی ستاره های روی دوشت را بکنند و …سردار اما متین و آرام او را دعوت به آرامش می کند و می گوید که همچون سایر بازداشتی ها باید تعهدنامه کتبی بدهد و بعد آزاد است. گفتن ندارد که راضی به امضا نمی شود و نمی شود و نمی شود و … می شود! تعهدنامه ی کتبی می دهد و مغبون می آید بیرون…
حالا فائزه ی هاشمی را برای اجرای حکم ۶ ماه حبسش برده اند بند امنیتی زنان زندان اوین؛ ستاره های سردار اما هنوز روی دوشش هست و چرا از حال می گویم؛ حالی که خیلی هم اعتمادبرانگیز نیست که بتوانند فائزه را ۶ ماه در شرایط زندان نگه دارند؛ از گذشته ای بگویم که ۹ دی را گذراندیم و شهر فریاد “مرگ بر فائزه” می زد و ستاره های سردار همچنان روی دوشش بود… تصویر مرگ بر فائزه ای که روی جدول خیابان کنار پارک دانشجو نوشته شد بود و فریادهای مردمی که حتی خیالشان عذاب فائزه است، پررنگ تر از میله های زندان اوین است؛ خیلی پررنگ تر…
اصلش فائزه و امثال او هیچ گاه نخواهند فهمید که سرداری به ستاره های روی دوش نیست؛ به اخلاصی ست که چشمت را روی خاک های گرم جنوب جا می گذارد تا پنجره ی آسمان را در مقابل دلت بگشاید…
نظرات شما عزیزان:
|