2- حرکت دوم، از پیروزی انقلاب تا سالهای ابتدای جنگ. حرکت دوم را که فرار از وحدت است حرکت گریز از مرکز (سانتریفوژ Centrifuge) ) مینامیم. در این حرکت از وحدت و انسجام و همکاری میان نیروهای انقلاب بتدریج کاسته شده و باعث گسست و واگرایی ميشود. هر گرایشی و نیرویی خود را بر حق دانسته و دیگران را انکار مينماید. در این حرکت و پس از پیروزی و حصول نسبی مقصود، اشخاص جانشین اهداف یا تعیین کننده اهداف گشتند. شاخصه اصلی حرکت دوم تفرق و پراکندگی، سهم خواهی و خود محوری است.
نظریه پردازی و ارائه راهکار مبارزاتی برای وقوع انقلاب و ایجاد وحدت میان نیروها، خصوصاً در جوامع بسته و سنتی کاری است بس دشوار و ممکن است به نتیجه ایی مطلوب منجر نشود. بدیهی است که در این صورت، خسارات سنگینی بر انقلابیون و مبارزین وارد ميشود و هزینه هایی را بر آنها و جامعه تحمیل ميکند. از ایجاد فضای رعب و وحشت و تقویت نظامیان و نظامی گری توسط مستبدین گرفته تا فقر و فلاکت مردم و زندان و اعدام و...
اما در جوامعی که انقلاب رخ ميدهد و منجر به پیروزی مردم ميشود، حفظ و نگهداری و جلوگیری از انحراف آن بسی دشوارتر است. قبل از هر انقلابی نیروها با آرمان مشترک برای رسیدن به یک هدف با هم وحدت ميیابند و در جهت همان هدف و آرمان مشترک گام بر ميدارند ولی پس از انقلاب، تضادها و تناقضها و سهم حواهی هر یک از نیروها به مانند یک آفت بزرگ رخ مينماید و وحدت و همه تلاشهای گذشته و لاجرم انقلاب را در خطر انهدام و نابودی قرار ميدهد. از اینروست که تحلیل واقع بینانه انقلاب بعنوان یک رویداد بزرگ اجتماعی، که مستقیماً با آمال و اندیشه انسانی و در بستر جامعه بشری واقع ميشود بسیار مشکل است.
انقلاب ایران " جدای از نوع و رویکرد آن و بازیگری نیروها در درون آن " از حیث کلیت این تحلیل با دیگر انقلابها تفاوتی ندارد. و اولین و محوری ترین خطر برای هر رویداد اجتماعی و هر انقلابی همین است که در زمان پیش از پیروزی و در بحبوحه انقلاب، وحدت و انسجام و تمرکز بر هدف مشترک همه گروهها وجود دارد ولی به محض پیروزی و وقوع انقلاب، از هم گسیختگی و صف خود را جدا کردن و دوری گروهها از هدف واحد و تمرکز صرفاً جناحی و حزبی و سازمانی آغاز ميگردد و نیروها تجزیه ميشوند. بدیهی است در این فرآیند، گروههایی طرد ميشوند و گروههایی سهم بیشتری را به خود اختصاص ميدهند. آنچه که ميگویند " انقلاب فرزندان خود را ميبلعد " بیراه نیست. زیرا عده ایی که خود را در پیروزی سهیم ميدانند به دلایل مختلف و از طرف آنانکه سیطره بیشتری یافته اند، مورد بی مهری قرار ميگیرند.
در جریان انقلاب ایران، نگاه مهندس بازرگان در کتاب " انقلاب ایران در دوحرکت " تا سال 63 ناظر بر همین معناست. البته آفتاب عمر مرحوم بازرگان پس از این نظریه غروبی دلگیر داشت و نتوانست سالهای پس از خود را به نظاره بنشیند و به تحلیل بپردازد.
لازم است اشاره شود که هرگاه انقلاب از طرف دشمن بیرونی مورد تجاوز قرار گیرد، به سرعت نیروها خود را منسجم ميکنند و برای مبارزه با دشمن خارجی به وحدت ميرسند. آنچه که در سالهای جنگ پیش آمد نمونه بارز این ادعا است. با شروع جنگ، مردم و نیروهای انقلابی از هر نوع و طبقه و با هر اندیشه و مسلکی که داشتند، گرد هم آمدند و برای دفاع از کشور و انقلاب و تحت رهبری واحد با دشمن متجاوز به مبارزه برخاستند.
از همین معنا و با توسل به این عامل که وحدت آفرین است، عده ایی سوءاستفادههاي فراوان بردند و حتی پس از جنگ، با " توهم توطئه " به سود جویی از انقلاب پرداختند. سالهای پس از بازرگان علاوه بر نظریه " دوحرکت " واقعیاتی را در درون خود دارد که پند آموز است.
1- در این دوران، روحانیون با هم اختلاف نظر پیدا کردند و پس از کش و قوسهای زیاد انشعاب یافتند، گروهی به عناوان مجمع روحانیون مبارز و گروهی بعنوان جامعه روحانیت مبارز، گرچه مبانی کلی اندیشه هر دو گروه یکسان بود ولی رویکرد عملی و شیوه سیاسی آنها مباین با یکدیگر بود. جامعه روحانیت مبارز برخورد حذفی با سایر نیروهای انقلاب و حتی خشونت را در دستور کار داشت و در نظرات و دیدگاههای افراطی خود تا جایی پیش رفتند که مخالفت با رهبر انقلاب را در دستور کار قرار دادند و حامی گروههای تندرو و افراطی شدند. البته در میان این طیف، افراد معتدل و با تدبیر و نفی کننده خشونت هم وجود داشت. روند کار و پدید آمدن مشکل بین این دو طیف، نشان ميدهد که امام خمینی به طیف روحانیون مبارز بیشتر توجه داشت و آنها را فهیم تر و مقبول تر ميدانست.
این دو گروه از روحانیون و هواداران و گروههایی که از نظر فکری به آنها نزدیک بودند، بعدها به " خط امام " و " مخالفین خط امام " و پس از آن به " جناح چپ " و " جناح راست " و بعد به " اصلاح طلب و انحصار طلب " و اکنون به " اصلاح طلبان " و " اصولگرایان " تامیده ميشوند. از منظر اندیشه مجمع روحانیون " اصلاح طلب " و جامعه روحانیت " اصولگرا " هستند.
2- دولت پس از جنگ به ریاست آقای هاشمی رفسنجانی، وارث ویرانیهاي بسیاری که از جنگ بجا مانده بود شد و سعی در بازسازی زیر ساختها و سامان دادن به وضعیت نابسامان آن روزگار داشت. این دولت که بعدها خود را " دولت سازندگی " نامید تلاش کرد تا با میدان دادن به تکنوکراتها باعث سازندگی شود ولی غفلت تعمدی یا ناگزیر این " کارگزارن " باعث فجایعی شد که تا هم اکنون جامعه درگیر آنهاست. وارد کردن نیروهای نظامی در کار اقتصادی، وقوع قتلهای زنجیرهای، گسترش نگاه امنیتی و جاسوس پروری، تورم اقتصادی، محدودیت در آزادی نخبگان و شهروندان، اشرافی گری، ایحاد فاصله طبقاتی، قطبی کردن جامعه، ایجاد رانتهای قدرت، تبعیض و... و دهها مورد دیگر از فجایعی است که در این دوران بر مردم تحمیل شد.
3- دولت اصلاحات که پس از هشت سال هاشمی به ریاست سیدمحمد خاتمی ناباورانه و با آرای بسیار زیاد به انتخاب مردم روی کار آمد، نمونه ایی آشکار از عدم اقبال جامعه روحانیت و اصولگرایان که آقای ناطق نوری نامزد آنها بود و اقبال عمومی به اصلاح طلبان است. اصلاح طلبان نگاهی واقع بینانه نسبت به مسائل داخلی و نیز خارجی داشتند و اندیشمندانه و با مدارا در جهت رفع مشکلات فزون یافته گام بر ميداشتند. توجه به مردمسالاری و جامعه مدنی و گفتگو و بهره بردن از نخبگان و پرداختن به حل معضلات و کاستیهایی که در جامعه وجود داشت از اهم دغدغههاي اصلاح طلبان بود. این دولت با همه تلاشهای مثبت و حق طلبانه اش مورد کین و بغض جناح انحصارطلب و اقتدارگرا قرار گرفت و با کارشکنی و سنگ اندازی فراوان روبرو شد بطوریکه آقای خاتمی ميگفت هر 9 روز یک بحران آفریدند.
نميتوان از نظر دور داشت که اصلاح طلبان در مدت هشت ساله خود که دولت و مجلس را در دست داشتند جدای از تلاشها و موفقیتهایی که داشتند، موقعیتهایی را هم از دست دادند و فرصت سوزی کردند. جا خالی دادن و عقبنشینی از بعضی مواضع، موجب شد تا جناح شکست خورده با استفاده از اهرم قدرت که بر آن خیمه زدهاند و همیشه از آن سود بردهاند به بازسازی انحصارطلبی خود بپردازد. اشتباه فاحش اصلاح طلبان در انتخابات سال 84 فراموش شدنی نیست.
4- دولت پوپوليست پس از اشتباه استراتژیک اصلاح طلبان در سال 84 به ریاست احمدی نژاد و با حمایت تام و تمام اصولگرایان انحصارطلب روی کار آمد. در این دوران پر ملال، کشور از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، در همه زمینهها و در تمامی ابعاد حتی هنر و ورزش و شخصیت آسیب دید و هزینههاي بسیاری بر انقلاب و مردم تحمیل شد.
در این دولت که سعی ميکرد خود را عدالت محور و مهر ورز بنامد عملاً دزدی و غارت، دروغ و ریا، هذیان و خرافه، سبکسری و سبک مغزی، تحجر و جمود، تورم و رکود، زهد فروشی و قدیس سازی، فقر و فلاکت، نکبت و مکافات، خشونت و خودسری و...... که از مشخصههاي این دوران بود، پدیدار گشت. در همین دوران و در سال 88 به علت تخلفات رخ داده در انتخابات و اعتراضات خیابانی مردم و سرکوب آنها از طرف رژیم "جنبش سبز" شکل گرفت. این جنبش بسرعت در لایههاي مختلف جامعه نفوذ کرد و حامیانی یافت و به چالشی بزرگ برای نظام تبدیل شد.
5- دولت تدبیر و امید که با حمایت اصلاحطلبان روی کار آمد و در اول راه است و قضاوت در باره آن زود است ولی تا اینجای کار توانسته است اعتماد داخل و خارج را فرهم آورد و صادقانه تلاش ميکند رنجهای ملت را التیام دهد. نقل این موارد هر چند خلاصه و به اختصار موضوع اصلی این تحلیل نیست و ذکر آن از این حیث بود تا گفته شود، در نظریه " انقلاب ایران در دو حرکت " که مرحوم مهندس بازرگان به آن اشاره نمودند، پس از وی چه اتفاقاتی افتاد.
انشعاب دو طیف روحانی (جامعه روحانیت و مجمع روحانیون) نشان داد که میتوان نظریه مهندس بازرگان را گسترش داد به اینکه نه تنها پس از پیروزی، گروهها و نیروها دچار گسست ميشوند و به تفرق و پراکندگی ميگرایند بلکه همان نیروهایی که سیطره بیشتری یافته بودند و در معنی و عملکرد مشترک بودند و توانسته بودند دیگر نیروها را کنار بزنند، خود هم مصون نماندند و به تشتت و دوری از هم روی آوردند.
و همچنین باید در نظرداشت، انحرافی که در دوره احمدی نژاد اتفاق افتاد و خود اصولگرایان اول بار نام " انحراف " را بر آن اطلاق کردند، نتیجه عملکرد همان اصولگرایان است که از طرف جامعه روحانیت تغذیه فکری ميشوند و علاوه بر تفرقه میان نیروهای حاکم یعنی " دو طیف روحانی " که قبلاً پیش آمده بود، انحراف هم پدید آمد. روشن است که وقتی انحراف از اصول پیش آمد، برای بازگرداندن و بازگشت به اصول، اگر راه اصلاح بسته باشد، جنبشها شروع ميشوند.
آنچه که شاید در تصور مرحوم بازرگان هم نبود و به آن فکر نميکرد که ممکن است در آینده نظریه وی گستردگی بیشتری یابد و تازههایی دیگر بر آن افزون شود، علاوه بر جدایی نیروهایی که حاکمیت را در دست گرفتند، بوجود آمدن انحراف و متعاقب آن تکوین جنبش در جامعه است. "انقلاب ایران در دو حرکت" مهندس بازرگان در پیش و پس از پیروزی و در دو چالش "انحراف و جنبش سبز" راهی را پیموده است که ناگزیر باید به اصلاحات روی آورد.
اکنون انقلاب ایران نه فقط "در دو حرکت" که علاوه بر آن با دو چالش عمده روبرو است، "اول، انحراف " که پدید آمده از تفکرات و عملکرد "اصولگرایان" است و دوم "جنبش اصلاحي" که نشئت گرفته از اندیشه " اصلاح طلبان " است. و با لحاظ و توجه به این مورد که اصولگرایان بیشتر با جامعه روحانیت تطابق و همفکری دارند و اصلاحطلبان با مجمع روحانیون و در حال حاضر این دو گروه در بینش و کنش سیاسی و حتی در برخی از دیدگاههای مذهبی اختلاف دارند، به نظر ميرسد مشکلات و معضلات همچنان ادامه داشته باشد.
تنها راه برون رفت از تنگناها و حل و فصل اختلافات قبول و عمل به قانون و فصل الخطاب قرار دادن آن و در عین حال پذیرفتن اصلاحات و اندیشه اصلاحی بر پایه تدبیر است. اگر اصولگرایان واقعاً خود را دلسوز نظام و مردم ميدانند باید تندروهای خود را طرد نمایند و از مواضعی که به سبب خصلت انحصار طلبانه و اقتدارگرایی داشته اند عدول کنند و به عقلانیت بازگردند و به دموکراسی و انتخاب مردم ارج نهند و تسلیم حق و رای مردم شوند و راه اصلاحات و اندیشه اصلاح طلبی را در پیش گیرند و همانگونه که مرحوم بازرگان در وصف حکومت حضرت علی علیه السلام ميگوید رفتار کنند: " از هیچ کس به اجبار برای خلافت خود بیعت نمیگیرد. ثانیا، کسانی را که بیعت نمینمایند در کار خود واگذاشته، در اشاعه نظریات و ابراز مخالفت، آزاد میگذارد و دیناری از سهمیه آنها را از بیت المال کسر نمینماید. ثالثا، مطالب حکومت و سیاست را ضمن دلالت و نصیحتهای عمومی در منبرها بهصورت خطبههای گهربار با مردم در میان گذاشته، به بحث و شور میپردازد و تا افکار آنها حاضر به قبول عملی نمیشود، دلها داوطلب نمیگردند، آهنگ جنگ نمیکند. رابعا، در جنگها، با تمام بصیرت و درایت و دوراندیشی که دارد، تصمیم در صلح و ستیز را به مشورت و رای لشکریان میگذارد. حتی در سرنوشت دلخراش حکمیت، سرنوشت خود را با وجود یقینی که به خدعه طرف و عواقب شوم این عمل داشت و اخطارهای قبلی که کرد، به رای جمهور واگذار مینماید." (راه طی شده – مهندس بازرگان – مجموعه آثار 1 ص 130 )
به حق در وصف مرحوم مهندس بازرگان باید گفت: "در سپهر دینداری معیشتاندیش عالمانه، به زحمت میتوان الگویی پاکیزهتر و پیراستهتر از بازرگان یافت. قرآن در مرکز دینآگاهی او قرار داشت. از روایات کمتر استفاده میکرد، دینش را به فلسفه و عرفان نیامیخته بود، بر دین بار زیاد نمینهاد، انتظاراتش را از دین بسیار کاسته بود، رشد سرطانی فقه را مینکوهید، به حکم تکلیف شرعی با استبداد ستیزه میکرد، مفتون و مرعوب چپنماییها و غربستیزیها نبود، اهمیت علم و تکنولوژی را عالمانه میفهمید، به صلح و اصلاح راغبتر بود، تا به جنگ و انقلاب. در مقابل روحانیت و سلطنت خاضع نبود، و به علمِ تنها قانع نبود و علاوه بر کارِ ذهنی، کارِ دستی هم میکرد. سقف معیشت را بر ستون شریعت نزد و پرستش را از عشق جدا ننشاند و با دین بازرگانی نکرد. رحمت خدا بر او باد که آزاده و سربلند و پارسا زیست. قدرناشناسی فرومایگان و ناسزاهای ناجوانمردان پس از انقلاب از مروّت و منزلت او هیچ نکاست. سرفراز به ملاقات خدا رفت و آسوده در بستر جاودانگی بیارمید." ( بازرگان پوزیتیویست؟ - دکتر عبدالکریم سروش – مقاله )
* مهدی بازرگان (۱۲۸۶ در تبریز - ۳۰ دی ۱۳۷۳ در ژنو) معروف به مهندس بازرگان، سیاستمدار، استاد دانشگاه و پژوهشگر قرآن اهل ایران است. او نخستین، نخست وزیر ایران پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی (رییس دولت موقت) و نخستین دانشیار دانشگاه تهران بود. بازرگان، در کنار محمود طالقانی و یدالله سحابی، یکی از بنیادگذاران نهضت آزادی ایران و همچنین از فعالان در ارتباط با انجمن اسلامی دانشجویان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بود.
نظرات شما عزیزان:
|