*آمادگی برای عملیات فروغ.(مرصاد)
با پذیرش قطعنامه سازمان افراد خیلی زیادی را از خارج به عراق منتقل کرد و به خیلی از آنها پول هنگُفتی داده بود که در عملیات شرکت کنند. مقرها با کم بود جا مواجه بودند. نفرات جدید شب ها در سالن غذا خوری استراحت می کردند.
رجوی در رابطه با عملیات فروغ (مرصاد) نشست توجیهی را در سالن اجتماعات برگزار کرد. در نشست گفت: «ایران قطعنامه را پذیرفته و ما هر چه زودتر بایستی به سمت ایران حرکت کنیم. هماهنگیها را با صاحب خانه (صدام) انجام داده ام.»
یادم می آید یک زنی در نشست پشت میکروفن رفت و به رجوی گفت: «مردم هنوز شناخت کافی نسبت به ما ندارند الان زود است به سمت ایران حرکت کنیم مردم به کمک ما نمی آیند.» رجوی با حالت پرخاشگری به زن گفت: «چه زود باشد چه دیر باشد بایستی رفت! شما دستور فرمانده کل را اجرا کنید. تهران همدیگر را خواهیم دید.» نشست خیلی زود به اتمام رسید فردای همان روز استارت آماده سازی عملیات زده شد. هدایای صدام به پادگان اشرف سرازیر می شد که شامل:
اسلحه سبک، تیربار، نفربر، کاسکاول برزیلی و..... توسط خودروهای سنگین به سمت اشرف سرازیرمیشدند.
عملیات با یک طرح مُضحکی از سوی رجوی انجام شد و رجوی شکست سختی را از جمهوری اسلامی ایران متحمل شد و ناچارا دستور عقب نشینی را داد اکثر افرادی که به اشرف بازگشتند آش و لاش بودند. به چهره هایشان که نگاه می کردم انگیزه ماندن در سازمان را نداشتند بخصوص آنهایی که عضوی از بدنشان را از دست داده بودند. یک سری هم همسرانشان را از دست داده بودند.
بعد از یک هفته رجوی نشست جمع بندی عملیات را برگزار کرد. مریم خانم هم طبق معمول در کنار او نشسته بود و با کمال پُررویی گفت: ما پیروز شدیم و این عملیات بزرگترین پیروزی در پروسه زندگی سازمان است. حرفهای مفتی که در نشست به خورد ما می داد و کم نمی آورد. می خواست یک طوری طرح شکست خورده خود را ماست مالی کند. خودش هم می دانست که دارد حرف مفت می زند ولی چاره ای نداشت. یکی از حرفهای مفتی که می زد عملیات فروغ 2 بزودی محقق می شود و این بار تهران را فتح خواهیم کرد. در حال حاضر 23 سال است فروغ 2 محقق نشده و دارد در جا می زند و خوابهای پنبه دانه را در رابطه با سرنگونی می بیند.
*ریزش نیرو بعد از عملیات فروغ
بعد از شکست در عملیات فروغ و نشست جمع بندی فضای خیلی پاسیویی در اشرف حاکم بود. سازمان نیروئی که از خارج جهت شرکت در عملیات به عراق منتقل کرده بود اکثر آنها در عملیات کشته شده بودند و آنهایی که برگشته بودند زخمی و یا آش و لاش بودند.
یک روز که به سالن غذا خوری مراجعه کردم نفرات جدید در سالن نشسته بودند و به همدیگر می گفتند: ببینید آقای رجوی به خاطر مقدار پولی که به ما داد چه بلائی بر سرما آورد با این وضعیت به خارج برگردیم سگ هم ما راتحویل نمی گیرد. دو هفته ای از زمان عملیات گذشت بود که استارت ریزش نیرو زده شد. نفراتی که سازمان جهت عملیات به عراق منتقل کرده بود مجددا آنها را به خارج فرستاد و این کار روی نفرات خود سازمان تاثیر گذاشت. خیلی از آنها دست بلند کردن و از سازمان اعلام جدایی کردند.
من هم در همین حین رفتم با منصور صحبت کردم به او گفتم: اکثر نفرات را دارید به خارج می فرستید مرا هم همراه آنها بفرستید در جواب به من گفت: تو که پاسبورت نداری تو اسیر بودی اگر می خواهی از مناسبات ما بیرون بری تو را تحویل دولت عراق می دهیم بعد از مدتی عراق به عنوان اسیر با ایران تو را تبادل می کند و خودت بهتر می دانی برگردی ایران چه عواقبی در انتظارت است.
از حرفی که منصور به من زد از درون بهم ریخته بودم با خودم می گفتم اینها در تقلب و فریب مرز ندارند. دو هفته ای در مقر آزاد می چرخیدم دست به سیاه و سفید نمی زدم. منصور مرا خواست. وارد اتاق منصور شدم فرمانده گردانها در اتاق منصور بودند. منصور گفت: مگر اینجا خانه خاله است که ول می چرخی؟! من هم به او گفتم: قبل از عملیات قولهایی به من دادی چرا نفی می کنی؟ در جواب گفت: شیوه کار ما همین است و فرمانده گردانها شروع کردن به بد و بیراه گفتن به من.
در نهایت منصور گفت: برو و خیلی زود وضعیت تو را مشخص میکنم. سه روزی گذشت دو تا از فرمانده گردانها سراغم آمدند مرا به یکی از اتاق کار فرمانده گردانها بردند این بار برخورد فیزیکی اساسی با من کردند یک کاغذی به من نشان دادند. نوشته های آن عربی و مهر عراق پایین کاغذ زده شده بود یکی از فرمانده گردانها به من گفت: این بار دیگر کارت تمام است.
در همین حین منصور وارد اتاق شد به من گفت: هم وقت ما راگرفتی و هم خودت را اذیت می کنی من دلم به حال تو می سوزد قرارشده تو را امروز، فردا تحویل عراق دهیم و مطمئن باش اجازه نمی دهیم عراق تو را تحویل ایران دهد. آنقدر در زندان عراق می مانی تا بپوسی.
از آنجائی که رحمت رهبری ما شامل حال همه می شود تو هم می توانی کاری کنی که این رحمت شامل حال توهم بشود. تعهد بده در سازمان مسئولیت بپذیری و بار خود را به دوش بکشی و اگر یک بار دیگر چوب لای چرخ ما بگذاری بلائی سرت می آوریم که اسم خودت را فراموش کنی! مجبور شدم خودم را با جانی ها و آدم کش ها منطبق کنم.
در پشتیبانی کار می کردم. سعی می کردم با کار زیاد از تناقضاتی که نسبت به سازمان داشتم فاصله بگیرم که بیش از این مرا عذاب ندهد. ریزش نیرو ادامه داشت اکثرا نفرات قدیمی سازمان بودند یک محل جدا گانه در اسکان برای نفرات جدا شده در نظر گرفته بودند. هر فردی اعلام جدایی می کرد آن رابه محل مورد نظر منتقل می کردند.
رجوی با بحران ریزش نیرو مواجه بود به تدریج به فرمانده گردانها سرایت می کرد. با یک سناریوی ضد بشری و از قبل تنظیم شده به فرمانده گردانهای مجرد دختران هفده الی هجده ساله بنام (هلو) به فرمانده گردانها هدیه داد. به دختران 18 ساله دستور داد که با افرادی که سن پدرشان را دارد ازدواج کنند فقط برای منافع شخصی خودش که پشتش خالی نشود.
کثافت کاری رجوی مرز ندارد. مابقی نفرات با دیدن این صحنه مدعی زن شدند. گزارش درخواست ازدواج نفرات روی میز مسئولین سازمان می رفت. یادم می آید در آن دوران همه درگیر این موضوع بودند خواسته هر فردی را برآورده نمی کردند از سازمان جدا می شد.
رجوی دید اگر به همین روال پیش برود تعداد خیلی محدودی در اشرف باقی می مانند. با پیچیدگی و شیادی تمام سال 1368 مریم عضدانلو را به عنوان مسئول اول سازمان معرفی کرد. رجوی با معرفی مریم به عنوان مسئول اول می خواست استارت بندهای انقلاب را بزند. طولی نکشید نشست ها با اعضای با سابقه سازمان شروع شد. نشست های انقلاب (طلاق حائل) به مرور زمان نشست های کلیه نفرات را در برگرفت.
*اولین بند انقلاب، (الف) بند طلاق
درعملیات فروغ جاویدان (مرصاد) برای همگان روشن شد که رجوی شکست نظامی خورد و نتوانست از تنگه عبور کند برای خود رجوی هم روشن بود. از آنجائی که رجوی در دور زدن افراد همیشه نمرهاش بیست است عقربه را به جای اینکه سمت خودش بچرخاند سمت نیروها چرخاند و در نشست های متعدد که برگزار می کرد چنین مطرح کرد: در عملیات فروغ شکست ما نظامی نبوده ایدئولوژیک بود. شما حائل (زن) داشتید و نتوانستید از تنگه عبور کنید در جمع بندی به این نتیجه رسیدیم که با داشتن حائل (زن) نمی توانیم برای فروغ 2 آماده شویم.
مواقعی که نشست در سالن اجتماعات برگزار می شد گوشه آخر سالن را نگاه می کردم انتهای سالن صحنه چشم گیری بود مردها دنبال همسرانشان می گشتند و زنها دنبال شوهرانشان به نوعی داشتند به رجوی می گفتند این بحث های مزخرف را جمع کن.
بند های انقلاب یکی پس از دیگری روی میز نفرات پرتاب می شد. بند الف، ب، ج و... هرکدام از بندهای انقلاب بحث خاص خودش را دارد که فعلا از این بحث می گذرم.
به گفته رجوی خالق انقلاب ایدئولوژیک مریم بود. با تحمیل کردن انقلاب مریم به افراد دیگر کسی جرات نداشت که درخواست زن کند و آنهایی که متاهل بودند بایستی همسرانشان را طلاق می دادند. یک سری طلاق دادند و یک سری به رجوی گفتند: نه! و از سازمان جدا شدند.
نظرات شما عزیزان:
|