اشتباه معمول نجفیها هم این است که در تمام سالهای عمر حکومت اسلامی بی آن که مراتب پویا و ایستا و نشینای جریان جمارانی را از هم تفکیک کرده باشند، آخوندهای انقلابباور و آخوندهای جمهوریبسنده را در مجموع "آخوند حکومتی" خواندهاند و تلاشی برای درک نسبتهای انقلاب و جمهوری در دل حکومت نهداشتهاند.
حاصل جمع این دو اشتباه شکاف معرفتی حوزههای شیعی بوده است؛ یعنی جریان جمارانی که در پیشانی معرفتی حوزه قرار دارد، کمابیش از جریان نجفی که وارث سنت معرفتی حوزه است، گسسته است و به هم امتداد نهمییابند؛ و در این گسل شبهحوزهی جمهوریبسنده قارچوار نضج یافته است که به نظر امتدادی از جریان کمبریج است.
این روزها ما سه پارهحوزهی بر میدان داریم که نه هیچ یک جامع نهضت/سنت معرفتی شیعه هستند و نه در مجموع یک پیوستار واحد معرفتی را میسازند. نجفیها بلندترین حوزه به طول هزار سال هستند که تمام این مسیر را در سنت "انتظار" زیستهاند و ساکنان معاصر آن "بهانقلابنهرسیدهها" هستند. پارهی دوم جمارانیهای انقلابباور هستند که کم از صد سال طول دارند و در عین عبور از نقطهی عطف 22 بهمن 1357 هنوز از عهدهی امتداد تام سنت انتظار به نهضت انقلابی خویش بر نهآمدهاند.
آخرین پارهحوزه، شبهحوزهی کمبریجی (academic) جمهوریبسندهها است که نه با انقلابیها و پیشاانقلابیها پیوسته است و نه با آنها بر یک امتداد است؛ یعنی از جایی دیگر در شکاف بین این دو آمده است و طبیعتاً با به هم آمدن گسل جمارانیها و نجفیها خودبهخود محو خواهد شد؛ هر چند این روزها بسیار در چشم است.
این شبهحوزه نه تنها در ایستایی جمهوری متولد شده است بل که به تدریج خاصیتی نشینا و جمهوریبسنده نیز یافته است؛ یعنی به همآن نسبت که نهضت اصلاح اسلامی را در سنت تاریخی نجفی (جماعت اسلامی) تمام شده میداند، نهضت انقلاب اسلامی را نیز در سنت تاریخی جمارانی (جمهوری اسلامی) ختم میکند؛ این یعنی جمهوریبسندهها، جمهوری اسلامی را همآن حکومت اسلامی، و یک سنت بسته و ایستای تاریخی، میدانند که این روزها مدتها است که دیگر نهضتی پویا (اصلاح یا انقلاب) نیست.
و حوزه بودن شبهحوزهی جمهوری و حتا اسلامی بودن آن عیناً مانند اسلامی بودن خود جمهوری اسلامی است؛ چه به همآن نسبت که جمهوری اکنونی ایران یک "جمهوری نهچندان اسلامی" یا یک "جمهوری اسلامی بعد از این" است که ذیل حکومت اسلامی و در پی انقلاب اسلامی باید اسلامی شود، این شبهحوزه نیز یک "حوزهی نهچندان اسلامی" و یک "حوزهی نهچندان حوزه" است.
شبهحوزهی جمهوری نه از پیشینهی سنت معرفتی شیعه (جریان نجف) آمده است و نه به آتیهی نهضت معرفتی شیعه (جریان جماران) میرود؛ پدیدهیی مدرن است که حسب اقتضائات عباء بر دوش میگیرد و عمامه بر سر مینهد؛ دانشگاهی است که داعیهی شئونات حوزه را دارد و از جایی حوالی کمبریج جریان یافته است.
شبهحوزهی کمبریجی همچون باقی سازمانهای معرفتی جمهوری ذیل وزارت علوم جمهوری تعریف میشود؛ اگر چه در پیوستار پهنی یکانهای خود را دانشگاه، جامعه، مرکز، مؤسسه یا حتا مدرسه میخواند و تا عمق قلمروی حوزههای نجفی-جمارانی پراکنده شده است.
خاصیت عمدهی شبهحوزهی جمهوری استمرار گسست پارهحوزهی کوتاه انقلاب (جمارانیها) از پارهحوزهی بلند پیشاانقلاب (نجفیها) است؛ یعنی جمهوری در شکاف بددلی میان منتقدین انقلابی و پیشاانقلابی (نه الزاماً ضدانقلابی) خود مجالی مییابد تا با تندرو خواندن یکی و کندرو خواندن دیگری و به هم مشغول داشتن آنها، خود را عین اسلام تلقی کرده و دینداری خلق را به شبهحوزهی نهچندان حوزهاش بهسپارد.
آخوندهای جمهوریبسنده هم آنهایی هستند که جمهوری اکنونی را همآن اسلام مجسم تبلیغ میکنند و هر جا نهشود به نفع جمهوری از اسلام عدول میکنند. آرمان این جریان شبهحوزوی نیل به قرائت مدرن از نهضت/سنت اسلامی است، و کارکردشان عرفی کردن دین، ذهنی (حتا زبانی) کردن تدین، آکادمیک کردن علم دین و دولتی (نه حکومتی) کردن حوزههای دینی است.
واقعیت آن است که در سالهای پس از تشکیل حکومت اسلامی، جریان انقلابباور حوزه بی آن که با جریان جمهوریبسنده مرز روشنی داشته باشد، روزاروز با جریان بهانقلابنهرسیده مرزهای پررنگتری پیدا کرده است؛ تا آن جا که نیروهای پویای انقلابی و نیروهای ایستای جمهوری در حوزه یک جمع واحد دیده میشوند و وحدت انقلابیهای جمارانی و پیشاانقلابیهای نجفی بسیار دور به نظر میرسد.
سادهترین نتیجهی این وضعیت از دست رفتن ابتکار عمل انقلابی جمارانیها در بسط نهضت اسلامی، به نفع ابتکار عمل اصلاحی نجفیها در حفظ سنت اسلامی بوده است؛ یعنی ما انقلابیها مبدل به محافظهکارانی میشویم که در مقابل بدعتهای جمهوری به سکوت رفتهییم و پیشاانقلابیها آرمانخواهانی میشوند که صیانت از سنت شیعی را در انحصار دارند.
و آن چه در این میان بر زمین حوزه میماند، بسط نهضت معرفتی شیعه بوده است
نظرات شما عزیزان:
|