فساد در رژيم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئي از ماهيت آن شده بود تا جايي كه فساد دربار كمكم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ايران را سخت به عكسالعمل واداشت.
بخش اعظم تظاهراتي كه از سال ۱۳۵۶ در ايران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. به گفته ژان لوروريه، روزنامهنگار فرانسوي: «اگر در كوچه و خيابان از ايرانيان بپرسيد چرا رژيم را مورد انتقاد و سرزنش قرار ميدهند و جواب آنها را جمع كنيد، فساد و انحطاط اخلاقي رژيم در رديف اول پاسخ آنها خواهد بود.» (۱)
اگر شعارها، ديوار نوشتهها و پلاكاردهاي مردم ايران در دوره انقلاب تجزيه و تحليل شود، اين ادعا را ثابت ميكند كه فساد دربار پهلوي يكي از عوامل اعتراض آشتيناپذير مردم ايران بود. بسياري از شعارهاي مردم، فساد رژيم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار ميدادند. در ادامه اين نوشتار و به عنوان نمونه، گذري برمنقولات نزديكان فرح پهلوي درباره مفاسد اخلاقي او خواهيم داشت:
فرح پهلوي در يك خانواده بيبند و بار تربيت شده بود. پدرش يك استوار ارتش بود كه به علت سرطان درگذشت و او بهزودي با مادرش راهي تهران شد. دايي فرح، محمدعلي قطبي سرپرستي هر دو را بر عهده گرفت. در اين خانواده هيچيك از امور شرعي مراعات نميشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارك تحت نظر راهبههاي فرانسوي دبستان و دبيرستان را طي كرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسردايياش، رضا قطبي «در زير يك سقف زندگي ميكردند.»
محمدعلي قطبي تصميم گرفت فرزندش رضا را براي تحصيل به فرانسه بفرستد. فرح كه اينك دختر ۱۸ سالهاي شده بود، «اصرار ورزيد او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با يكديگر براي تحصيل به فرانسه رفتند. (۲)
فرح در فرانسه با چهار دوست جديد به نامهاي ليلي اميرارجمند، كريم پاشا بهادري، فريدون جوادي و بژورن مايرولد آشنا شد. ليلي اميرارجمند بعدها در كاخ پهلوي به جرگه دربار پيوست و سپس همهكاره فرح در كانون پرورش فكري كودكان شد. ليلي اميرارجمند از مبتذلترين زنان و مظهر فساد دربار بود. ملكه مادر در توصيف خانم اميرارجمند ميگويد: «اين خانم نمونه يك زن بيبندوبار و آزاد از هر نوع قيد و بند بود... گاهي اوقات ۱۰، ۱۵ و ۲۰ زن از كاركنان دربار و نديمهها و خدمه و دوستانش را لخت لخت مادرزاد ميكرد و در استخر كاخ بدون هيچ پوششي شنا ميكردند.» (۳) يك مرتبه آقاي صاحب اختيار، سرپرست خدمههاي كاخ به ليلي اعتراض كرد و گفت: «اين كار جلوي كارگران كاخ خوب نيست.» ليلي گفت: «بگذار نگاه كنند، براي سوي چشمشان خوب است.» (۴)
ليلي اميرارجمند ميگفت: «اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشويي كنند لذتش دوچندان ميشود و خودش هميشه مجالس چند نفره راه ميانداخت و گاهي كه مرد كم ميآوردند از همين خدمه دربار صدا ميكردند و ميبردند به داخل محفل خودشان.» (۵) شوهر ليلي اميرارجمند، حسينعلي اميرارجمند از او بيغيرتتر بود. «هر وقت مردي [ليلي] زنش را ميبوسيد، او مؤدبانه تشكر ميكرد.» (۶)
مادر فرح نيز از فساد اين دوست شبانهروزي فرح تعجب ميكند و مينويسد: «البته من از بيپروايي جنسي ليلي ناراضي بودم، بهويژه در مسافرتهاي نوشهر و كيش عادت داشت بدون هيچ پوششي وارد دريا شود و برايش اهميتي نداشت كه دهها نفر نگهبان و گارديها دارند او را تماشا ميكنند.» (۷)
خوشبختانه خانم اميرارجمند در همان دوران تحصيل در فرانسه «تغيير دين داده و به كاتوليك گرويده بود.» (۸) ليلي اميرارجمند با اين همه فساد، شب و روز در كنار فرح بود. هرگاه در تهران بودند، در كاخ بود و هرگاه مسافرت ميرفتند ملتزم ركاب بود. اميرارجمند چنان به فرح علاقه نشان ميداد كه «سعي ميكرد حتي در طرز لباس پوشيدن و آرايش شبيه فرح باشد.»(۹) و فرح نيز سعي ميكرد در بيبندوباري شبيه اميرارجمند باشد. به گفته محافظ شاه «اين خانم از دوستان ملكه، فرح ديبا بود و خيلي از كارهاي آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بيشرمي كاملاً شبيه هم بودند. از اينكه جلوي مردم لخت قدم بزنند، لذت ميبردند. البته گاهي فرح در اثر فشار مادرش كمي رعايت ميكرد.» (۱۰) البته ليلي ديگري نيز به نام «ليلي دفتري» دختر سرتيپ دفتري كه در وقاحت دست كمي از اميرارجمند نداشت، جزو حلقه دوستان فرح بود. اين دو نفر نيز «وقتي در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبيحي روي ماسهها ميخوابيدند و در مقابل سربازان گارد حركات شنيعي ميكردند. خود فرح هم دست كمي از آنها نداشت و حتي به يك عكاس اجازه داده بودند كه. . .» (۱۱)
يكي ديگر از دوستان پاريسي فرح «كريم پاشا بهادري» بود. فرح «از اوايل ورود به پاريس با او آشنا شده بود و بيشتر اوقات خود را با هم سپري ميكردند.» كريم از فرح خواستگاري كرد و با اينكه رضا قطبي پسردايي فرح مخالفت كرد، اين خواستگاري موافقت شد و بدون اجازه خانواده «در يك جشن كوچك با حضور دوستان و تني چند از دانشجويان ايراني مقيم پاريس رسماً نامزدي خود را اعلام كردند.» (۱۲)
به محض خواستگاري شاه، فرح نسبت به اين نامزد بيوفايي كرد و او را در خماري گذاشت، ولي بيوفايي فرح طولي نكشيد و هنگامي كه ملكه ايران شد، اين دوست قديمي را به كاخ آورد و محفل انس سابق را با ساير دوستان راهاندازي كرد. به گفته ملكه مادر «اين دختر (فرح) آنقدر وقيح بود كه كريم پاشا بهادري را آورده بود كنار دست محمدرضا به عنوان رئيس دفتر ملكه.»
معروفترين فساد جنسي فرح، كشف رابطه او با فريدون جوادي بود. «فريدون جوادي از قديميترين دوستان ايام تحصيل فرح در پاريس و در واقع اولين دوست او در فرانسه بود.» (۱۳) به دنبال فرح، جوادي نيز به دربار راه يافت. جوادي دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتي كه فرح و دوستانش به خجير در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادي مشغول معاشقه بود كه يكي از سربازان گارد آنها را ديد. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، (۱۴) به فريدون جوادي اعتراض ميكند. اين سرباز از لرهاي خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بيگلري رفت و گفت: «ما خيال ميكرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني ميكنيم و نميدانستيم كه اينطور مسائل هم در ميان است.» سرانجام سرباز را با تهديد و تحبيب و خريدن يك مغازه مرخص كردند. (۱۵) رابطه فرح و جوادي در يك دربار فاسد، امر غيرمنتظرهاي جلوه نميكرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلي ميكرد. فرح نهتنها از فاش شدن اين ماجرا واهمهاي نداشت، بلكه دستور داد تا اتاق يكي از مأموران گارد را در اختيار جوادي قرار دهند تا نزديك او باشد. (۱۶) ملكه مادر در اين باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً كاري ميكرد كه به محمدرضا لطمه بخورد.» ملكه مادر در عكسالعمل به اين ماجراي عشقي مينويسد: «خب چه كار ميتوانستم بكنم؟ اگر ميخواستم به محمدرضا بگويم درست نبود و پسرم ناراحت ميشد. اين بود كه خودم فرح را خواستم كه به او نهيب زدم و زنيكه گدازاده خجالت نميكشي اين قبيل كارها را جلوي چشم كاركنان دربار انجام ميدهي؟» البته ملكه پهلوي درباره غيرت محمدرضا گزافهگويي ميكند. چطور ممكن است شاهي كه خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پيش چشمش به هرزگي ميپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شايد پاسخ فرح به ملكه تأييدي بر استنباط ما باشد. فرح گفت: «درست گفتهاند، شاه ميبخشد؛ شيخ عليخان نميبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختيار پايينتنهام را دارم!»(۱۷) اختيار پايينتنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. يك بار ديگر كه فرح به خاطر خوابيدن با فريدون جوادي در يك اتاق، در بيمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلي انصاري قرار گرفت، همين پاسخ را داد كه همه «اختيار پايينتنه خودشان را دارند.» (۱۸)
ماجراي عشقي ديگر فرح با بژورن مايرولد است. فرح يك شب در كافه محله لاتن با وي كه يك دانشجوي نروژي بود، آشنا شد و «اين آشنايي يك عشق آتشين بين آنها ايجاد كرد. در ابتدا، كار آنها لاس زدنهاي پاك! بود، ولي ديري نپاييد كه اين لاس زدنها تبديل به بوسههاي بسيار عاشقانه شد.» اين رابطه همچنان برقرار بود تا اينكه فرح چند وقت بعد ناپديد شد. پس از آن بژورن از روزنامهها فهميد كه فرح نامزد شاه ايران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وي رساند. فرح به وي گفت: «بژورن من همان هستم كه بودم، براي تو ملكه يا علياحضرت نيستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده كه دوستي ما در قلب ما هر طوري كه شده است، باقي بماند.» (۱۹)
فرح گاهي اوقات رعايت شأن و جايگاه ملكه را نميكرد و با هر بيسر و پايي طرح مراوده ميريخت. از جمله با مربي اسكياش كه يك نجار سوئيسي بود، در حال معاشقه ديده شد. (۲۰)
رفتار جلف فرح در كاخ يك مرتبه شاه را نيز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه ميخواست استراحت بيشتري بكند با لحني پرخاشكنان گفت: «تنها يك راه براي استراحت كردن من وجود دارد و آن هم اين است كه از دعوت كردن اين بچه خوشگلها كه دور و برتان ميگردند، دست برداريد. وقتي اينجور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار داريد كه استراحت كنم؟»(۲۱)
درباريان شاه چنان در فساد غوطهور بودند كه گاه دست به اعمالي جنونآميز ميزدند. در فرهنگ مذهبي مردم ايران، همآغوشي مرد و زن نامحرم يا با هم رقصيدن آنها ديگر حيثيتي براي آن خانواده باقي نميگذاشت. حتي فريده ديبا در مهماني كاخ سفيد از اينكه مردان و زنان يكديگر را در حضور هم ميبوسند و خيلي صميمانه با زنان يكديگر در حضور هم ميرقصند، سخت تعجب ميكرد، ولي هنوز غرق در تعجب بود كه «كندي هم چند دور با فرح رقصيد و محمدرضا هم درحالي كه دستهايش را دور كمر ژاكلين حلقه كرده بود با او رقصيد.» (۲۲) چند سال بعد در آستانه انقلاب، همين موضوع تكرار شد. فرح با كارتر در شب ژانويه (۱۱ ديماه ۱۳۵۶) در كاخ نياوران رقصيد و همين مسئله يكي از شعارهاي مردم ايران در تظاهرات روزانه آنها شد.
پينوشتها:
(۱) ژانلو روريه يا ژان لوروريه و احمد فاروقي، ايران بر ضد شاه، ترجمه مهدي نراقي، تهران، انتشارات اميركبير، ۱۳۵۸، ص ۱۰۳.
(۲) خاطرات فريده ديبا، دخترم فرح صص ۲۰ـ۲۹.
(۳) خاطرات تاجالملوك، ص ۴۵۸.
(۴) همان، ص ۴۵۹.
(۵) همان، ص ۴۶۵.
(۶)همان، ص ۴۶۰.
(۷) فريده ديبا، پيشين، ص ۱۷۱.
(۸) همان، ص ۳۱.
(۹) احمدعلي انصاري، پيشين، ص ۴۷.
(۱۰) علي شهبازي، پيشين، ص ۲۵۴.
(۱۱) همان، ص ۲۲۰.
(۱۲) فريده ديبا، پيشين، ص ۳۲.
(۱۳) فريده ديبا، پيشين، ص ۴۶۱.
(۱۴) علي شهبازي، پيشين، ص ۲۹۷.
(۱۵) احمدعلي انصاري، پيشين، ص ۱۶۷.
(۱۶) علي شهبازي، پيشين، ۲۶۵.
(۱۷) تاجالملوك، پيشين، ص ۴۶۵.
(۱۸) احمدعلي انصاري، پيشين، ص ۱۶۷.
(۱۹) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شماره ۶۳۰، ص ۵۷ به نقل از: مجله السيي پري فرانسوي با استفاده از مصاحبه و نقل قول از بژورن.
(۲۰) علي شهبازي، پيشين، ص ۲۰۶.
(۲۱) اسدالله علم، پيشين، ص ۶۲۹.
(۲۲) فريده ديبا، پيشين، ص ۱۷۳.
نظرات شما عزیزان:
|